الیساالیسا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

الیسای خوشگل من

کتاب

یکسال و ده ماهه هستی، کتابای مورد علاقه ات یه پکیج سه تایی کتاب شعر "  چیه صدای حیوونا" به اضافه CD  و یه کتاب شعر به نام " دس دسی" به نویسندگی ثمینه باغچه بان. ...
24 شهريور 1393

دستشویی رفتن الیسا

یکسال و ده ماهه هستی . پریشب شنبه ( 22 شهریور ماه ) بدون پوشک داشتی توی هال میچرخیدی و مامانی هم توی آشپزخونه مشغول بودم که یهو اومدی و با دست اشاره کردی که جیش داری !!!! مامانی هم بردت دستشویی، نشستی و پی پی کردی بعد از یه کمی رفتم که دستشویی فرنگی کوچولوتو از حموم بیارم ولی وقتی آوردم، دیگه نخواستی روش بشینی، منم شستمت و اومدیم بیرون.  این اولین باری بود که دستشویی ات رو گفتی .... مامانی خیلی خوشحال بود و از ذوق داشت بال در می آورد . تازه دلیل دو سه هفته ای که نمیذاری پوشک ات کنم رو فهمیدم ؟؟ اینکه از پوشک کردنت بدت میاد و هی ازش فرار میکنی . تازه بعضی وقتا هم که توی پوشک ات جیش میکنی هی پوشک ات رو نشون میدی و ابراز ناراحتی ...
24 شهريور 1393

کارت بازی و کتاب خوندن الیسا

فلش کارت هارو میچینم، حدود 10 الی 15 تا فلش کارت . ازت میپرسم لاک پشت کو؟ با صدای بلند میگی ایناااااااااااااااا. بهت میگم خودت کارت رو بردار و بهم بده، زودی بر میداری و با ذوق میگی "امه" یعنی بفرما. میگم شیر کدومه؟ بازم درست جواب میدی . فیل, روباه، قورباغه، بز, مار،عقاب، کبوتر، آهو و... در کمال تعجب همه رو درست میشناسی راجع به اعضای بدن میپرسم همراه با دادن کارتها اونارو نشون میدی مثلاً میگم ناخن اول ناخن های خودتو نشون میدی، بعد کارت رو برمیداری و میدی به مامانی . یکسال و ده ماهه هستی، الان یه ماهی میشه مامان این فلش کارتها رو برات خریده و به پرستارت سفارش کرده که اینارو باهات کار کنه و سی دی اش رو هم برات بذاره تا گوش بدی ...
15 شهريور 1393

پا در تصویر

از مبل میری بالا ، دکمه تصویر آیفون رو میزنی ، کوچه رو نشون میده ، انگشت کوچولوتو میبری به سمت تصویر و در حالیکه توی تصویر کوچه، راه پارک رو نشون میدی،  هی میگی پا پا .... یعنی بریم پارک .... موندم توی اون تصویر به این کوچیکی، را ه پارک رو چطوری پیدا میکنی؟!!! ..... فکر کنم کوچه مون تو رو فقط یاد پارک یا بقول خودت "پا "میندازه   . ...
15 شهريور 1393

آب بازی

عاشق آب بازی هستی . عشقت اینه که عصرا که از پارک میایم ، بنشونمت روی کابینت، پاهاتو بذاری تو سینک و شیر آب رو باز کنی و ساعتها آب بازی کنی ..... سیر هم نمیشی ..... آخرشم در حالیکه همه لباساتو خیس کردی ، با دعوا و گریه، تشریف فرما میشی پایین . قربونت برم که اینقدر یه دنده شدی ....دیگه حتی به کاسه آب هم رضایت نمیدی و فقط شرشر شیر آب رو میخوای .                                       ...
15 شهريور 1393

صحبتهای مادرو دختری

 دماغتو گرد فندقی میکنی ، لبتو غنچه میکنی ، میگی : سوسوعا.... سوعاسوعا.... این مکالمه بین الیسا و مامانیه. وقتی مامانی دلش میگیره و به الی میگه، الیسا مامانی بیا با هم حرف بزنیم .اونوقت الیسا.... ...
15 شهريور 1393

کوتاهی مو

داشتم میرفتم آشپزخونه، دیدم وایستادی بغل کابینت، توی دستتت هم یه چیزیه که کردیش لای موهات , یه نیگاه کردم، دیدم قیچی رو برداشتی و به خیال خودت داری موهاتو کوتاه میکنی .   زودی قیچی رو از دستت گرفتم که خدای ناکرده نکنی تو چشت.  حلا اینو از کجا یاد گرفتی از مامان جون. چون هفته پیش ناهار خونه مامان جون دعوت بودیم و مامان جون جلوی موهای شما رو کوتاه کرد تا نره توی چشت . حالا شما هم بخیال خودت یه پا آرایشگر شده بود.....                                   ...
15 شهريور 1393

سفر مامانی

یکسال و نه ماهگی/ دو هفته پیش مامانی مجبور شد که برای 2 روز بره ماموریت مشهد(سه شنبه و چهارشنبه21 و22 مرداد 93) ,  و شما موندی پیش بابایی. البته روزهارو پیش پرستارت بودی و شب با بابایی . هر دو تا مامان جونا خواستن بیان و پیشت بمونن, ولی از اونجائیکه من و بابایی میدونستیم شما بهونه گیری نمیکنی و پیش بابایی هم براحتی میمونی و میخوابی و از طرفی صبحها هم مثل روال قبلی پرستارت میاد لذا مزاحم مامان جونا نشدیم . بهرحال شما دیگه بزرگ شدی و خانومی هستی برای خودت . موقع برگشت مامانی از سفر، شما و بابایی اومدید فرودگاه دنبالم , چون پرواز تاخیر داشت توی فرودگاه کلی بازی و بدو بدو کردی، وقتی هم مامانی رو دیدی دویدی و اومدی بغلم و همش توی ...
9 شهريور 1393
1